پرسش :

یکى از دوستان سنى می‌گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله در روز غدیر حضرت على علیه السلام را براى خلافت بعد از عثمان معرفى کردند، نه خلیفه اول بعد از خودشان. آیا این درست است؟


پاسخ :
این مسأله پیشینه‌اى در میان برخى از عالمان اهل سنت دارد. آنان پس از بررسى کاربردهاى گوناگون واژه «مولى» به این نتیجه رسیدند که این واژه در خطبه غدیر بالاترین مراتب ولایت که امامت و زعامت و اولویت است را شامل می‌شود و هیچ گریزى از پذیرش این معنا و نصب امیرمؤمنان على علیه السلام براى خلافت و امامت وجود ندارد. لیکن با توجه به آنچه عملاً در تاریخ اتفاق افتاده بر آن شدند که منظور پیامبر امامت و خلافت بلافصل حضرت على علیه السلام نیست تا مانع و مغایر با خلافت دیگران باشد. بلکه خلافت در زمان وقوع آن یعنى پس از عثمان است.
شهاب الدین دولت آبادى (متوفى 1049) می‌نویسد: «منظور از حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» این است که على علیه السلام در زمان خلافت و امامتش ولایت دارد»1.
محمدبن عبدالسعیدبن محمد کشى نیز بر آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله براى حضرت على علیه السلام در زمان پس از عثمان و همزمان با معاویه جعل خلافت کرده است، نه پیش از آن2.

نقد: بر خلاف این گمانه دلایل فراوانى وجود دارد که امامت و ولایت بلافصل حضرت على علیه السلام را ثابت می‌کند، از جمله:
 

یک. آیات قرآن

1ـ آیاتى که در رابطه با ولایت امیرمؤمنان علیه السلام چه در قضیه غدیر و چه پیش از آن نازل شده است، غالباً به گونه هاى مختلفى بر ولایت و خلافت بى فاصله امیرمؤمنان علیه السلام پس از پیامبر صلى الله علیه و آله دلالت دارنداز جمله:
1ـ1. آیه ولایت: در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»3 سخن از ولایت به نحو انحصارى آمده است. قرآن با واژه «انّما» که دلالت بر انحصار دارد ولایت را در ولایت خدا و رسول و امیرمؤمنان علیه السلام منحصر می‌کند. مفاد این آیه این است که تا زمانى که على بن ابیطالب علیه السلام وجود دارد ولایت به دیگرى نمی‌رسد، همانطور که با وجود پیامبر هیچ کس در عرض آن حضرت ولایتى ندارد. نتیجه این آیه چیزى کمتر از امامت و ولایت بلافصل حضرت على علیه السلام پس از پیامبر صلى الله علیه و آله نیست، زیرا امامت و خلافت با واسطه مستلزم پذیرش خلافت دیگران با وجود امام على علیه السلام است و این معارض انحصار ذکر شده در آیه است.
1ـ2. آیاتى که در قضیه غدیر نازل شده مانند آیه ابلاغ و آیه اکمال نیز کاملاً با امامت و خلافت بلافصل سازگارى دارد. زیرا هیج خردمندى نمی‌پذیرد که این همه تأکید الهى بر ابلاغ مسأله اى مهم، که عدم ابلاغش مساوى با ترک رسالت الهى است و دین تنها با آن کامل و مایه خرسندى خدا می‌شود، این باشد که وقتى پس از عثمان مردم حضرت على علیه السلام را برگزیدند، آنگاه او امام مردم است. پس از آن هم قضایاى امثال حارث بن نعمان فهرى و نزول عذاب نمی‌تواند به خاطر این باشد که على علیه السلام تنها در یک دوره پنج ساله پس از عثمان به خلافت می‌رسد. اگر واقعاً مسأله چنین بود هیچ نیازى به اختصاص به ذکر و این همه تأکیدات و مسایل جانبى نداشت و تدارک چنین برنامه سنگین و تأکیدات شدیدى کاملاً نابخردانه می‌نمود.
 

دو. سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله

سخنان پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله نوعا دلالت بر خلافت بلافصل می‌کند از جمله:
2ـ1. از نظر قواعد زبان شناختى دلالت وجریان عرف بشرى همواره اگر کسى دیگرى را به عنوان جانشین خود معرفى کند و یا منصبى را براى او اعلام نماید و قرینه اى بر فاصله زمانى برقرار نسازد دلالت بر جانشینى بلافصل آن منصب دارد و اگر خلاف این را اراده کرده باشد باید به صراحت آن را باز گوید؛ در حالى که در سخن پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ مطلبى دال بر اینکه مرادشان ولایت پس از عثمان باشد وجود ندارد. بنابراین بر اساس قواعد و متدلوژى همگانى فهم، سخنان پیامبر ظهور در خلاف و امامت بلافصل دارد، نه پس از سه خلیفه دیگر.
2ـ2. در مواردى، چه در غدیر و چه غیر آن، پیامبر تصریح به ولایت حضرت على علیه السلام پس از خودشان کرده‌اند. از جمله:
ـ پس از نزول آیه اکمال در غدیر خم فرمودند: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضاى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من»4.
ـ «همانا على پس از من ولى شماست»5.
ـ «اى على تو امام و خلیفه پس از من هستى»6.
با وجود چنین تصریحاتى چگونه می‌توان گفت منظور پیامبر خلافت 25 سال بعد و پس از درگذشت عثمان می‌باشد که مردم با ازدحام و اصرار خود على علیه السلام را به رهبرى برگزیدند و اگر آن هم اتفاق نمی‌افتاد، براساس این پنداره، سخن پیامبر صلى الله علیه و آله هیچ و پوچ می‌نمود!!
2ـ3. شمول و فراگیرى سخن پیامبر صلى الله علیه و آله تنها با ولایت بلافصل سازگار است. زیرا سخن پیامبر این است که «هرکس را که من مولاى اویم پس على مولاى اوست» کلمه هر کس شامل همه آحاد جامعه اسلامى حتى کسانى که پس از پیامبر رهبرى امت را بر عهده گرفتند نیز می‌شود. بنابراین ولایت على بن ابى طالب علیه السلام شامل حال آنان نیز می‌شده و با وجود آن دیگر جایى براى ولایت آنان نبوده است؛ بنابراین چنین عمومیتى مستلزم نفى هر ولایتى غیر از ولایت حضرت علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله است و این همان امامت و ولایت بلافصل است؛ زیرا ولایت بعد از عثمان یعنى اینکه آن حضرت بر کسانى که در دوران پیش از آن زیسته و از دنیا رفته‌اند ولایت نداشته باشد و این نقص تمامیت و عمومیت ولایتى است که پیامبر به آن تصریح کردند.
2ـ4. دستور پیامبر صلى الله علیه و آله به بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام دلیل بر خلافت بلافصل است و معنى ندارد براى خلافت پس از سه خلیفه دیگر در روز غدیر بیعت گرفته شود.
 

سه. سیره علوى

روش برخورد امام على علیه السلام با واقعه غدیر نشانگر آن است که آن حضرت از کلام پیامبر صلى الله علیه و آله امامت و خلافت بلافصل را درک کرده‌اند. این مسأله را در استنادات آن حضرت به واقعه غدیر و شکایت به درگاه خدا از غصب حق خویش به روشنى می‌توان دریافت7.
از طرف دیگر آن حضرت نزدیک‌ترین فرد به پیامبر صلى الله علیه و آله بوده و از مقام عصمت برخوردار است و حداقل در نزد اهل سنت از صحابیانى است که سخنش در نهایت اتقان و اعتبار و حجیت است. بر اساس سخن پیامبر صلى الله علیه و آله که شیعه و سنى از آن حضرت نقل کرده‌اند «الحق مع على و على مع الحق...»8 برداشت و درک آن حضرت از کلام نبوى عین حقیقت است و با رأى احدى پس از پیامبر برابرى نمی‌کند. بنابراین برخورد امام على علیه السلام با قضیه غدیر دلیل روشنى بر امامت و ولایت بلافصل آن حضرت است.


چهار. قرائن خارجى

قرائن متعددى بر ولایت بلافصل امام على علیه السلام دلالت دارد. در اینجا به جهت اختصار به ذکر یک نمونه اکتفا می‌شود:
4ـ1. بیعت با امیرمؤمنان؛ چنان که گذشت در روز غدیر همه و به ویژه خلفاى سه گانه با امیرمؤمنان بیعت کرده و به ویژه عمر و ابوبکر پس از تبریک گویى به آن حضرت اعلام داشتند که تو پیشوا و سرور ما و همه مؤمنان گشتى9. این تعبیر به خوبى نشانگر ولایت امیرمؤمنان علیه السلام به اعتراف خود آنان است. در حالى که نفى خلافت بلافصل معنایى عکس این دارد. در نفى خلافت بلافصل خلفا هستند که بر همگان از جمله حضرت على علیه السلام اعمال ولایت می‌کنند و این عمل با آن بیعت و آن گفتار در تناقص است.
4-2. نگاهى دوباره به آنچه در حادثه غدیر رخ داده است براى کشف اینکه مراد از آن خلافت بلافصل یا با فاصله است راهگشاست10.

پی نوشت:
1. شهاب الدین ابى بشیرالدین دولت آبادى، هدایه السعداء؛ ق: الغدیر، ج 1، ص 397.
2. ابوشکور محمدبن عبد السعیدبن محمد الکشى السالمى الحنفى، التمهید فى بیان التوحید؛ ق: الغدیر، ج 1، ص 397.
3. مائده 5، آیه 55.
4. الغدیر، ج 1، ص 231.
5. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7، ص 369. بیروت، دارالمعرفه. 1419 ق.
6. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 2، ص 42 و 43، بیروت: دارالفکر، 1421 ق.
7. بنگرید: پرسش 25.
8. ینابیع المودة، ص 244.
9. الغدیر، ج 1، ص 271.
10. در این زمینه توجیحات دیگرى نیز ذکر شده است. جهت آگاهى بیشتر بنگرید:
الف. محمد حسن قدردان قراملکى، امامت على علیه السلام و توجیه هاى مخالفان، مقاله، فصلنامه قبسات، ش 45؛
ب. الغدیر، ج 1، ص 391 ـ 399.
منبع: porseman.org

مطالب مرتبط:

آیا حضرت على علیه السلام مشروعیت خویش را ناشى از بیعت مردم مى‌دانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟

آیا امیرالمومنین خود درباره علل سکوت بیست و پنج ساله‌شان بعد از واقعه غدیر چیزی فرموده‌اند؟ آیا در نهج البلاغه در این‌باره مطلبی وجود دارد؟

آیا گرفتن حق واجب نیست! پس چرا امیر المؤمنین على (ع) حق خود را نگرفت؟

آیا حضرت على علیه السلام مشروعیت خویش را ناشى از بیعت مردم مى‌دانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟

آیا گرفتن حق واجب نیست! پس چرا امیر المؤمنین على (ع) حق خود را نگرفت؟

چرا پیامبر در آخرین حج خود حضرت علی را در کنار خانه کعبه به عنوان جانشین خود معرفی نکرد و در غدیر خم معرفی کرد؟

چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در روز عرفه که همه مسلمانان و از تمام نقاط حضور داشتند امامت را اعلام نفرمودند و در غدیر خم اعلام کردند؟

با توجه به اهمیت عید غدیر خم چرا در نهج البلاغه نامی از این عید برده نشده است؟

اهمیت عید غدیر از دیدگاه اهل سنت را توضیح دهید؟